|
هکران قلب ها ومغزها خاستگاه تاریخ سری The Secret History Source فراماسونری جریانشناسی علوم انسانی در ایران فراماسون ها دردرجات بالا، مخفیانه بعل را تحت نامی مخفی و غیرعادی می پرستندما نیاز به یک متد جامع نقد داریم. در بحث و نقد معرفتی، حرفهای فراوان داریم؛ ما قائل به
| ||
|
فراماسون ها در درجات بالا، مخفیانه "بعل" را تحت نامی مخفی و غیرعادی می پرستند ![]() ما نیاز به یک متد جامع نقد داریم. در بحث و نقد معرفتی، حرفهای فراوان
داریم؛ ما قائل به این هستیم که «گزاره های علوم» به سکولار و غیر سکولار
قابل تقسیم هستند، اما علم ذاتاً سکولار نداریم. ما اگر بخواهیم بحث معرفتی
کنیم، می توان گفت اصلولاً علم سکولار نداریم، ولی دانشمند سکولار داریم
که به قطع ارتباط علم با ماوراءالطبیعه معتقدست. اینها چسبیده اند به طبیعت
و می گویند هرچه در طبیعت رخ داد، حجیت دارد و قطع ارتباط کردند از مابعد
الطبیعه. مانند امثال بیکن و هابز که در لویتان می آید با استناد به انجیل،
مراجع روحانی را انکار می کند و آنها را از جنس شیطان می داند! ما اعتقاد
داریم این نظریه ها منشأ غیر عقلانی دارند. این، بخشی از متن کامل سخنرانی نخستین جلسله از
سلسله جلسات «جریان شناسی علوم انسانی در ایران» در «دانشگاه علامه
طباطبایی» با حضور «پیام فضلی نژاد» نویسنده و پژوهشگر بود که درپایین ادامه ی آنرا می خوانیم. تعیین نفطه نزاع: کار اول یک جریان
شناس
اگر به سفر آخر رهبر معظم انقلاب به قم دقت نماییم، تعبیری که ایشان برای علوم انسانی بکار می برند، "این دانش های ذاتا مسموم" است. اینها گزاره هایی در حوزه علم است که باید راجع به آن بحث کرد. آن چه که در «علم سرمایه داری» و «علوم انسانی غربی» نهفته است. ما در این سلسله جلسات که موضوع ثابت آن «جریان شناسی علوم انسانی در ایران» بوده و قرار است به یاری خدا در دانشگاه های سراسر کشور استمرار پیدا کند٬ اولاً می خواهیم نقطه نزاع را پیدا کنیم . ما در کجاها با علوم انسانی غربی سرجدال داریم و نقدهای خود را درباره آن اقامه می کنیم؟ یک بحث کلیدی هم در پیش داریم: دایره تداخل معرفت و قدرت. یعنی معتقدیم در دوران معاصر، علوم انسانی موجود در غرب رسالتی دارند و آن جنگ ایدئولوژیک با ایدئولوژی های ضدسرمایه داری است. علوم انسانی سکولار تابع قدرتی می شوند که آن قدرت به دنبال زدن ریشه ی دین است. وقتی از این علوم حرف می زنیم، تعریف ما از علم چیست؟ خطاب ما به کیست؟ اینها باید بحث شود، مستدل، اصیل و منصفانه. قرار هم نیست چون ما مخالف علوم انسانی غربی به شکل موجودش هستیم و فکر می کنیم فتنه ای که در کشور اتفاق افتاد، ناشی از آن فضای آلوده معرفتی است، خط بطلان بکشیم بر کل فلسفه معرفتی غرب. اصلاً چنین چیزی نیست. هرکسی اینکار را بکند، در حق فلسفه اسلامی خیانت کرده. او یا خائن است یا غافل. مبنای تاریخی علم سکولار
ما به اینها تعرضی نداریم، کوششهای معرفتی است که کرده اند. با یک متدولوژی و روش شناسی آمده اند و فلسفه ای را ایجا کرده اند به نام فلسفه ماتریالیستی. تا اینجا هیچ بحثی نداریم و نفیاً و اثباتاً موضعی هم نمی گیریم.به موقعش به این فلسفه ها نقد داریم. پس از این از دل کوششهای هابز برای رواج ماتریالیسم، «جان لاک» فلسفه سیاسی و فلسفه روانشناسی خودش را ارائه کرد. جان لاک در فلسفه روانشناسی اش معروف است به «نفی فطریات» و در فلسفه سیاسی اش هم «تئوریسین سلطنت مشروطه انگلستان» است. او در دو رساله اش در باب حکومت، همان شعار بیکن را سر می دهد: «دانش قدرت است». با این هم ما مشکلی نداریم. بله، معرفت و دانش قدرت است. در انگلستان حداقل از 1550تا 1688 میلادی که زمان انقلاب باشکوه انگلیس است، این روند در حال طی شدن است. اینها براساس پیشنهاد بیکن است که دانش را باید به عنوان قدرت بشناسیم و آن را نظام مند کنیم. بیکن تئوری معروفی دارد به نام «خانه سلیمان» که تا همین معاصران هم آنرا «آرمانشهر علم» معرفی می کنند. به این هم نقدی نداریم که چرا این علم را ساختار مند و نظام مند کردید. مثلا به این هم نقد نداریم که چرا در زمان جان لاک، انجمن سلطنتی برای ترویج علوم طبیعی به فرمان شاه وقت ترتیب داده می شود؟ که در آن از رابرت بویل گرفته تا اسحاق نیوتون که یک دانشمند معروف است، در کنار جان لاک که در حوزه علوم سیاسی و اقتصاد کار می کند حضور دارند. به این هم نقد نداریم که علم مدرنی که با ادعای سکولاریسم دارد رشد و نمو می کند و سازمان مند شده، در واقع این فیلسوفان بوده اند که نشسته اند بحث کرده اند و کار آکادمیک جدی کرده اند و معتقد بودند که علم باید از طریق ابزارهای مختلف شایع شود. از انجمن سلطنتی علوم طبیعی لندن گرفته تا انجمن دانش پژوهان آکسفورد که در همان دهه های قرن 17 سالهای 1620 تا 1642 شکل گرفته است. سروش، حزب عدالت و توسعه ترکیه و اسلام آمریکایی در جایی نقد داریم که علم از ذات معرفتی خودش عدول کرده و تقلیل پیدا می کند. 2تا نقد داریم: یکی نقد معرفتی و دیگری نقد ایدئولوژیک از منظر تاریخ و فلسفه سیاسی.
سرفرانسیس بیکن و جاسوسی آکادمیک ده سالی دیر فهمیدم. من اگر همان موقع خودم بی واسطه و بی شارح، مستقیم کتابهای بیکن و زندگینامه های بیکن را می خواندم، می فهمیدم که این حرف ها اگر مفت نباشد، چندان قیمتی هم ندارند. بعد باز همین آقایان با تکیه بر آراء بیکن، با قدرت پیوند خوردند و گفتند علوم انسانی دارد دولتی می شود. البته اگر خودشان بروند با هر قدرت استعماری پیوند بخورند و هوادارانشان را هم به این ترغیب کنند، اشکالی ندارد. در عرصه نظر با ترجمه غلط و تحلیل غلط، یک تئوری ارائه می دهند و در عرصه عمل می روند همان کاری را می کنند که امثال بیکن هم انجام دادند. ما به این هم نقد نداریم که سرفرانسیس بیکن، لرد خزانه دار انگلیس هم بود. حتی در اینکه بیکن به جیمز پادشاه وقت انگلیس در 1603 چنانکه ویل دورانت نقل کرده است نامه می نویسد که همچنان که کارآگاهان و جاسوسان دولت ها در ازای دادن اطلاعات، پول دریافت می دارند، شما نیز برای اطلاع از مطالبی که ارزش دانستن دارد باید اجازه دهید تا کارآگاهان و جاسوسان علم هم پول دریافت کنند که کسانی که در حوزه علم چیزی را کشف می کنند، بیشتر مستحق دریافت این مبلغ هستند. به این هم بالذات نقد نداریم٬ هرچند این می تواند یکی از سرچشمه های جاسوسی آکادمیک شناخته شود. علم دینی با تکیه بر دیدگاه استاد رحیم پور ازغدی
ما نیاز به یک متد جامع نقد داریم. در بحث و نقد معرفتی، حرفهای فراوان داریم؛ ما قائل به این هستیم که «گزاره های علوم» به سکولار و غیر سکولار قابل تقسیم هستند، اما علم ذاتاً سکولار نداریم. ما اگر بخواهیم بحث معرفتی کنیم، می توان گفت اصلولاً علم سکولار نداریم، ولی دانشمند سکولار داریم که به قطع ارتباط علم با ماوراءالطبیعه معتقدست. اینها چسبیده اند به طبیعت و می گویند هرچه در طبیعت رخ داد، حجیت دارد و قطع ارتباط کردند از مابعد الطبیعه. مانند امثال بیکن و هابز که در لویتان می آید با استناد به انجیل، مراجع روحانی را انکار می کند و آنها را از جنس شیطان می داند! ما اعتقاد داریم این نظریه ها منشأ غیر عقلانی دارند. اگر منشا عقلانی داشت، نباید به اینجا می رسیدند. قطعاً در تئوری هایشان اندیشه های غیرمعرفتی و سیاسی و اقتصادی دخیل بوده که حالا به قول خودشان مبنای سکولار پیدا کرده است. پس طبق دیدگاه استاد رحیم پور، واقع قابل تقسیم به سکولار و غیره نیست؛ و به همین دلیل اساساً علم سکولار، امتناع نظری دارد؛ وانگهی سکولاریسم یک بعدی است چون ماتریال است و فقط نگاه به ماده دارد. در حالی که امر واقع باید دوبعدی باشد؛ یعنی هم ملک را ببیند هم ملکوت را، هم دنیا هم آخرت، هم ماده هم معنا، هم جسم هم روح. البته این دیدگاه جناب استاد رحیم پور می باشد که در طیف قائلین به علم دینی، دیدگاهی حداقلی حساب می شود. دیدگاه های دیگری نیز وجود دارند که دینی یا غیر دینی بودن را فراتر از گزاره ها می برند و حتی به مقوله متد و روش علم هم می کشانند. همچنین دینی شدن را چیزی بیش از اضافه کردن یک بُعد دیگر (بعد غیر مادی) به علم می بینند و معتقدند اگر متد از انحصار حس خارج شده و متافیزیک و فلسفه حاکم بر علم بخواهد یک فلسفه الهی باشد، علم بکلی چیز دیگری می شود. دیدگاه «فرهنگستان علوم اسلامی قم» و «دکتر داوری اردکانی» را می توان از این طیف دانست. البته در اینجا صرفاً قصد اشاره ای به این نظریات داشتیم و بحث متقن آن فرصت دیگری می طلبد. ماجرای مباحثه ۴ ساعته با معاون وزیر علوم
یک ماجرایی اتفاق افتاده بود و آن هم سفر چند تن از اساتید برجسته دانشگاه شریف و فیزیک دانان و شمی دانانی از دانشگاههای دیگر به چند سمینار خارجی بود. روسای این سمینارهای علمی و کارگزاران و برخی مدعوین مهم آنان از کشور اسراییل آمده بودند و دانشمندان ایرانی هم کنار اسراییلی ها در سمینار حضور داشتند و یکی از این اساتید ایرانی با آنان خیلی با محبت هم رفتار کرده بود! ماجرا را مستند گفتم و دیدم اتفاقا آقای نادری منش سریعا واکنش نشان داد و کار این اساتید را محکوم کرد. حتی معاون وزیر در پاسخ به ادعای یکی از این اساتید (پس از یکی از افشاگری های کیهان) که مدعی داشتن ماموریت از وزارت علوم شده بود، گفت که وزارت علوم هیچ مامورتی به آنان نداده است و با این شیوه و رفتار شدیداً مخالف است. بحثهای زیادی کردیم که به نظرم مهم است روزی و جایی تفصیل آن به طور کامل با موافقت دکتر نادری منش منتشر شود. اما من صادقانه می گویم که پس از ۴ ساعت بحث فشرده و بی تعارف، باز احساس کردم ما سر تعاریف همچنان مشکل داریم! ایشان خیلی صادق بودند و صبوری کردند تا آدمی با روحیه من با ایشان بحث کند که گاهی هم شاید مراعات تشریفات را نکرده باشم. از ماجرای علوم انسانی در ایران هم به هر حال تحلیلی داشتند، اما من شخصا اینگونه برداشت کردم که اصلا خطر را آنطور که باید جدی نگرفته اند. اما بزرگواری کردند. نتیجه اما اصلا مطلوب نبود. فکر کنم همکارانم هم غافلگیر شدند. این به چه چیزی باز می گردد؟ به شخص آقای نادری منش در کسوت معاون وزیر علوم، آن هم در بخشی مهم و حساس؟ این تنها یک بخش است. اصل ماجرا جای دیگری است. جایی که حضرت آقا به همه هشدار دادند که وقتی این علوم انسانی که گزاره های سکولاریستی بر آن حاکم است بیاید در دانشگاه ها تدریس شود، کم کم مدیران آینده بر اساس آن تربیت می شوند، مدیرانی که شخصا متدین هستند اما تفکرشان سکولار است. البته مدیرانی داریم که مانند همین دوستان وزارت علوم به امام معتقد هستند، اما همان عناصر حکمی، فسلفی، عرفانی و اساسا وراثتی که امام به عنوان وارث انبیا برای خودش قایل بود، درک نکرده اند. برای همین، سیاستها و برنامه ریزی هایشان منطبق با متد امام خمینی (ره) که رهبری معظم انقلاب روی تبیین آن تاکید دارند، نیست. به منتقدان برچسب «فاشیست» می زنند ما به آنجایی نقد داریم که علم تابع قدرت شد و آن هم قدرت سرمایه داری ضد سنت. آقایانی که استاد ما بوده اند، بیست سال است دهان ما را بسته اند. چرا؟ ما اعتقاد داریم علوم انسانی غربی دایره ای متداخل با تاریخ سیاسی دارد و اگر ما تاریخ سیاسی اندیشه ها را بنویسیم، باید به نکات دیگری غیر از نظریه معرفتی هم نگاه کنیم. باید دید جامع به علم داشته باشیم. باید نگاه کنیم که چگونه سرفرانسیس بیکن فلسفه را در اختیار شاه هوس بازی قرار داد که یکی از اصلی ترین حامیان فراماسونری در آن موقع انگلستان بود. ما اینجا در بدو امر مشکوک می شویم به حسن نیت مروجان علوم انسانی غربی در ایران. اعتراض ما این است که آنطرف قضیه را به ما نگفتید که کاسه ای زیر نیم کاسه بوده است. اعتراض ما این است که چرا تا ما می آییم از ریشه های تاریخی علوم انسانی غربی بحث کنیم ما را متهم به علم ستیزی، فاشیسم، دولتی کردن علم می کنید؟ بگذارید بحث شود. مستدل، اصیل و منصفانه. قرار هم نیست چون ما مخالف علوم انسانی غربی به شکل موجودش هستیم و فکر می کنیم فتنه ای که در کشور اتفاق افتاد ناشی از آن فضای آلوده معرفتی است، خط بطلان بکشیم بر کل فلسفه معرفتی غرب. گرفتار خودسانسوری آکادمیک میان سکولارها هستیم ما که کاسه داغ تر از آش نیستیم طرف بگوید من اینکار را کرده ام بگوییم ان شاءالله گربه است. ما می گوییم خود جان لاک در اول کتابش گفته هدفم از نوشتن رساله ( دو رساله درباره حکومت) این است که تاج و تخت پادشاه دوباره برگشته ما، این منجی بزرگ سلطنت یعنی ویلیام سوم تثبیت شود. نمونه ای از سانسور و خودسانسوری آکادمیک درباره جان لاک این قسمت اول را برمی دارند و نمی گویند همه اینها درست. اصلا ما می خواهیم براساس فلسفه جان لاک حکومت داری کنیم، زمانه او را باید بشناسیم یا نه؟جان لاک را باید بشناسیم یا نه؟ آقایانی که در نشریات ومحافل آکادمیکتان ارجاع می دهید به جان لاک که این آقا وضع طبیعی هابز را تبدیل به وضع مدنی کرد و از دل آن جامعه مدنی در می آید که بنیاد یک حکومت آزاد و دموکراتیک است، بروید بخوانید ببینید چه اتفاقی افتاد این بنیان گذاشته شد؟ این بازخوانی ایرادی دارد؟ آمده ایم راجع به آدمی به نام عزت الله فولادوند نوشته ایم که از
مترجمان فعال در زمینه علوم انسانی هست و نزدیک به 40 جلد کتاب ترجمه کرده ،
مترجم خوبی هم هست ما توانایی ها و تبحرهای اینها را نمی خواهیم نادیده
بگیریم. بلدبوده و استاد هم بوده ولی حالا در خدمت تفکری درآمده که آنرا
مطلوب نمی دانیم .در مقاله ارجاع داده ایم و روز و تاریخش موجود است. نوشته
ایم كه «عزت الله فولادوند همجنس گرایی را ترویج کرده است». آقای جان لاک با لرد شافستبری در کمپانی هند شرقی سرمایه گذاری می کند و به عنوان یکی از تاجران و سرمایه داران معروف شناخته می شود. زندگینامه ی جان لاک را که بخوانید می بینید او یکی از بزرگترین سرمایه گذاران در حوزه تجارت برده بوده است. یکی از این برده ها در کتاب تاریخ تمدن و فرهنگ جهان به ترجمه آقای حسین آذرنگ در انتشارات امیرکبیر، نامه اش هست که می گوید: کشتی برده ها لنگر انداخته، چشم باز کردم، آدم های موبور، چشم روشن را دیدم و به هم بند خود گفتم این سفیدها با این صورت سرخ و هیبتی که دارند مرا نمی خورند؟ گفت نه نترس نمی خوردند. یک عده هم گفتند امثال لاک آدم خورند شما هم بگویید پیامبر آزادی است.. اما این طرفش را هم بگویید. نیمه پنهان همین است. این طرف را هم بگویید که بعد از برده داری وقتی منافع لرد به خطر می افتد در انگلیس کودتا می شود و ناموفق می ماند. جان لاک هم چند سال قبل از کودتای سبز انگلیس _انقلاب باشکوه_ فرار می کند و به هلند می رود. فراماسونرها تقویت می شوند. این ها در همه منابع تاریخی هست. شما کتاب ژاک شابو را بخوانید و ببینید درباره پیوند فراماسونری با بیکن و جان لاک چه می گوید. بسیار کتاب جذابی است که انتشارات امیرکبیر ترجمه کرده و مورخش از خود آنها است.( نام کتاب :«فراماسونری، تاریخ، واقعیت و اسطوره») جان لاک ایدئولوگ حزب سبزها شده بود. دوتا حزب بود: ویگ ها و توری ها.
آقای جان لاک ایدئولوگ ویگ هاست. ویگ ها با توری ها ائتلاف می کنند که علیه
شاه حاکم کودتا کنند می روند از شاه هلند دعوت می کنند که بیا حمله کن به
انگلیس برای نجات مذهب پروتستان. یک خیانت خارجی مسلم در پرونده اینها هست.
این هم رواداری شان! چون جان لاک به یک معنا پیامبر آزادیخواهی است که می گویند تسامح و تساهل دارد. دلبستگی سیدمحمد خاتمی به فلسفه ماسونی انگلیسی ![]() چون منافع حزب ویگ در انگلستان به خطر افتاد٬ سرمایه دارها نقشه کودتا
را می چینند و 4 سال قبل همه فرار می کنند به هلند. ویلیام می آید به اینها
پول می دهد و از اینها پذیرایی می کند. اتفاقا آنموقع جان لاک در هلند تحت
الحمایه همین ویلیام بود. بعد بیایید بگویید که نماز شب هم می خوانده! من نمی دانم آقای سیدجواد طباطبایی در کتابخانه ملی به شما چه گفته که
شما به این نتیجه رسیده اید. تاریخ مصرفتان هم گذشته. اما یک چیزی هست.:
اسوه شما ، اسطوره شما، مقتدای شما فرموده است که هدفم از نوشتن این رساله
اين است كه تاج و تخت پادشاه تازه بازگشته ما آن منجی سلطنت ویلیام سوم
تثبیت شود. نمونه فلاسفه یهودی: هانا آرنت کیست؟ در آمریکا دیگر شما مواجهید با یکی از بزرگترین فلاسفه ای که وارث این فلسفه مدرن انگلیسی است٬ یعنی جان دیویی بعنوان سرسلسله عملگرایان و اینها به نهادهای امنیتی ورود پیدا می کنند. اینجا بگویم باز ما این را هم بد نمی دانیم که حکومت و نهادهای امنیتی
به سراغ نخبگان و فیلسوفان بروند. از آنها مشورت بگیرند. حکومت شایستگان
است و حدی لازم از الیگارشی نخبگان را با سلیقه های متفاوت را باید تحمل
کرد. ما اعتقاد داریم هم دانش قدرت است، هم قدرت باید علمی باشد. و برای
خودمان هم نرم افزار مستند به وحی، اصیل و دارای اصالت قدسی داریم. اینجا
در دیدگاه امام و رهبری داریم و مشخص هم هست. که حتی مقام معظم رهبری در
تجاری سازی علوم صحبت کردند.همه اینها با یکدیگر ربط دارد. و در یک مجموعه و
چینشی است. آقای ریچارد رورتی که سال 83 به ایران آمد می گفت وجود دنیا به خاطر درخشش برتر نسل آمریکایی هاست. اما همین رورتی چند ماه قبل از مرگش در کتاب فلسفه و آییه اجتماعی که انتشارات امیرکبیر آن را منتشر کرده، گفته است دموکراسی آمریکایی مابعدالطبیعه ی بشر است؛ بشر مابعدالطبیعه ندارد، اگر هم داشته باشد دموکراسی آمریکایی است... و بعد با استناد به زیست شناسی داروینی حرفهایی زده است [از این قبیل] که نژاد برتر در آمریکا می درخشد و... همانجا نقل می کند چون آمریکا خود بزرگترین شعر است... خودآگاهی و قدرت بر پیشانی انسان آمریکایی هک شده است. [از یک طرف می گوید] خداگونه گی بر پیشانی انسان آمریکایی هک شده است، از طرف دیگر هم می گوید آمریکا بزرگترین شعر است. این می شود مبانی فلسفه پراگماتیستی. [یا در جای دیگر می گوید] بیشتر کسانی که به آرمانهای عصر روشنگری دل بسته بودند بدیهی می پنداشتند (و این جزو بدیهیات بود) که غرب در پدید آوردن آزادی و برابری و برادری کماکان سرکرده گی درازمدت خود را در سایر نقاط این سیاره حفظ خواهد کرد. غرب سرکرده گی خود را در دراز مدت حفظ خواهد کرد برای چه؟ برای پدید آوردن آزادی و برابری و برادری. اما آن سرکردگی به پایان رسید. غرب دیگر از آن فراتر نخواهد رفت، و این نهایت قدرتی است که به آن رسیده است، حتی اگر ایالت متحده آمریکا با ریسک ورشکستگی می تواند نیروی نظامی اش را به کار گیرد، قرن آمریکا تمام شد. رورتی البته دیگر این را ننوشته که آمریکا از این پس با ترس و لرز از تنگه هرمز رد خواهد شد. در این زمینه به کاری که سروش انجام داده است و سخنرانی آقای خاتمی در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران در آغاز دهه هفتاد (سال 1370) ارجاع می دهد. چند ماه قبل از اینکه آقای خاتمی استعفا بدهد، در کتاب «حلزون های خانه به دوش» شهید آوینی در مقاله ای با عنوان تجدد یا تحجر همان سخنرانی آقای خاتمی را نقد می کند. گزارش شورای عالی خارجی آمریکا همین سخنرانی را مثال می زند و می گوید این حرفهاست که ما را امیدوار می کند، اقتدار ساختارهای حاکم بر ایران را زیر سوال می برد و از این ساختارها رد می شوند. سرآخر این نتیجه را می گیرد که مشروعیت این جریان مشروعیت هر نوع حکومت دینی را زیر سوال می برد. یعنی سبکش از سبک نقد سکولاریستی است که می گوید هرچه باشد ما با آن کنار می آییم و این جریان، جریانی است که مشروعیت هر نوع حکومت دینی را زیر سوال می برد. آقای عزت الله فولادوند بر اساس همین نظریه ها یک ماه قبل از انتخابات دوره دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی در بهار 1380 در مصاحبه با روزنامه ایران می گوید روند ایران به سمت دموکراسی بود و اکنون به سمت موضع بی بازگشت در حال حال حرکت است؛ منطق رویدادها ایجاب می کند که این فرایند برنخواهد گشت و دموکراسیزیون سرنوشت محتوم جامعه ایرانی است. (آیا برنگشت!؟) دولت آمریکا در روابط خارجه بر این پروژه سرمایه گذاری می کند. وارثان ریچارد رورتی می گویند تمام دگرگونی اسلام در ایران و اصلاح دینی
که می شود بیجاست. فرید زکریا در کتاب آینده آزادی (انتشارات طرح نو) متنش
را اینگونه در مورد اسلام شروع می کند و می گوید تمام دیدگاه سروش و
خاتمی، و اصلاح دین برای رسیدن به دموکراسی و سرمایه داری حرف مفت است!
اینها آمدند اعتبار تئوریک شما را زیر سوال بردند. [البته] خودِ روابط
خارجی آمریکا اعتراف می کند که سرمایه گذاری ما بر روی اصلاح طلب ها و
جریان اصلاح دینی و پیشبرد علم مدرن به این شکل، و کتاب ایدئولوژی دینی غلط
بوده است و شکست خوردیم. کسانی که در این حوزه فعالیت دارند به این اعتراف
می کنند [و می گویند] دلمان به چه چیز شما خوش باشد؟ در حوزه سیاست که
آنارشیست هستید، در حوزه فلسفه هم که وقتی هانا آرنت و هابرماس و آلن تورن و
پوپر شکست می خورند شما دیگر چه چیزی می گویید. سؤال: این اتفاقات و خصوصاً بعد داخلی آن یعنی عموماً بدنه ای که ترجمه را انجام می دهند و ترویج می دهند کاملاً تحت حمایت رسمی جمهوری اسلامی ایرانی و با پشتیبانی مادی و معنوی این کار را انجام می دهند. این تناقض به چه شکل توجیه می شود؟ نفوذ بهاییان در حوزه علوم انسانی و بازار آکادمیک در ایران امروز یا به عنوان نمونه ماهنامه مهرنامه را مدنظر قرار دهید: اشرف پهلوی بعد از انقلاب بنیاد مطالعاتی ایران را در سال 1360 در شهر واشنگتن به صورت معاف از مالیات تأسیس می کند. اساسنامه و اسنادش هست، عده ای هم با این موسسه همکاری داشته اند. این افراد چه کسانی بوده اند؟ سیدحسین نصر، داریوش شایگان، مهرداد بروجردی، ژانت آفاری (که این خانم دوست خانم زهرا رهنورد و بهایی بوده، و خانم رهنورد در دانشگاه الزهرا از ایشان دعوت کرده است که سرفصلی از حقوق زنان بدهد) ... چرا همه اینها در مهرنامه می نویسند؟ محمد همایون کاتوزیان در بی. بی. سی برنامه اجرا می کند و حرف او را در مهرنامه می آورند. مگر مهرداد بروجردی عضو بنیان ارشاد پهلوی نیست؟ محمد توکلی طرقی، بهایی و عضو بنیان ارشاد پهلوی سردبیر مهمترین مجله این بنیاد (ایران نامه) است. محمد توکلی طرقی داخل مهرنامه می نویسد و می گویند جمهوری اسلامی حکومتی مستبد، توتالیتر، پلیسی، رعب و وحشت... اگر حکومت پلیسی رعب و وحشت است چرا همه معاندیدن در مجلات داخل آن می نویسند... به این زودی ها از شر سکولارها خلاص نمیشویم آنجا هم که آثارِ فکری بیمار و معاند است و با هدف خاص براندازی نوشته
شده است، کوششهای معرفتی شان هم مرتب منتشر بشود و برای آنها جواب هم هست و
به آنها داده می شود، منتهی در این فرایندِ دیالوگ معرفتی که شکل می گیرد
یک دفعه سایت بی. بی. سی تیتر نزند که فلان کتاب برای خفه کردن آزاداندیشان
و ترساندن مخالفان تبعیدی منتشر شد! اولاً ما مخالفانِ تبعیدی نداریم؛ همه
ی آنها فراری هستند و ما کسی را تبعید نکرده ایم... در دولت آقای هاشمی
اینها بر سر کار بودند، مرکز بررسی استراتژیک که به انحاء مختلف در
دانشگاه... سید جواد طباطبایی در همین دانشگاه علامه جلسه می گذاشتند و
آقای خانیکی و قربانی مشاورین آقای خاتمی بودند، آنهایی که فرار کردند
امتحانشان را دادند، آنهایی هم که فرار نکردند الان مجله گفت وگو را راه
انداخته اند، دیگر چه چیزی می خواهند؟ مسئله این است که اسم این حکومت را
توتالیتر می گذارند؟ در آمریکا هم اینقدر بر خلاف اهدافشان به کسی آزادی
نمی دهند! ما از دست آزادی بی ضابطه [اصطلاحاً] شکار هستیم. در عین حال امام فرموده اند امروز زمانی است که مردم چراغ راه روشنفکران
باشند و آنان را از زبونی و خودباختگی در برابر غرب و شرق نجات دهند. ما
در مقام توصیه به این سکولارها و اصلاح طلب ها و کسانی که در معرفت کمی
مناقشه می کنند تعمد داریم به این که آنها را از زبونی و خودباختگی در
برابر شرق و غرب در بیاوریم. اینقدر آثار غربی را یکسویه خواندن و بدون هیچ
مواجهه انتقادی ترجمه کردن بس است. حرف ما این است که امام هم ما را به
این طرح ارجاع می دهد. اینها چه قدرت اجرایی داشته باشند و چه نداشته
باشند، چه دانشگاه ها در دستشان باشد و چه نباشد، جمهوری اسلامی را متهم به
استبداد و توتالیتر بودن می کنند، چرا که نانشان از این راه درمی آید. منبع: پایگاه تحلیلی 598 و سایت پیام فضلی نژاد موضوعات مرتبط: برچسبها: [ 12:01 ] [ ضد کابالا + محمود بلالی ]
|
PARAM NAME= | |
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : Hearts & Minds Of Hackers ] | ||