فراماسون ها در درجات بالا، مخفیانه "بعل" را تحت نامی مخفی و غیرعادی می پرستند


سری مقالات"شاه کلید انگلیسی" فقط در همین پست آپدیت و به روز میشود


تصوير «جامعه سرمايه داري » درفلسفه هابز
جنگ عقيده و طاعون تمدن
* پرفسور سي. بي. مکفرسون هم راي با استاد حسن رحيم‌پور ازغدي، اما
با خرسندي زياد مي‌گويد از دل اين «انسان‌شناسي» و «سودانگاري»
در فلسفة هابز، تصوير «جامعه سرمايه‌داري» بيرون مي‌آيد؛ جامعه‌اي که
در آن «قيمتِ انسان» برابر با «قيمتِ قدرت او» است و ارزش و استحقاق
«هر فردي» به وسيلة «بازار آزاد» قيمت‌گذاري مي‌شود.
جز شهوت، اصلاً هيچ چيزي براي «توسل جستن» به آن وجود ندارد؛ مثل اخلاق يا مذهبي که قابل تکيه باشد.97 به قول مارشال ميسنر، پيروي از راي هابز مي‌تواند به معناي دور ريختن بسياري از کتاب‌هاي کتابخانه‌ ما باشد، زيرا همه استدلال‌هاي کتاب‌هاي فلسفي که مي‌کوشند وجود خير و شر اخلاقي را ثابت کنند، از نظر هابز ياوه‌هايي بيش نيستند.98 «اخلاق سکولار» بنيان عقلاني و ارزشيِ «جامعه مدني» است و «سرآغاز حرکت به سوي چيزي که نويد لذت دهد.»99 چون «عقل، خدمتگزار شهوت» است؛ فقط وظيفة ارضاء اميال را دارد و بايد بتواند با استفاده از «منطق» راه‌هاي «بهره‌کشي» بهتر از ديگران را به دست آورد.100 اين «اميال بنياد قدرت هستند»، نه ارزش‌ها.101 به عقيدة هابز، ارزش‌ها (مثل خير و شر) پديده‌هايي «ذهني» هستند که در جهان وجود واقعي ندارد102 و نمي‌توان جامعه را برمبناي امور «غيرواقعي» و «نسبي» ساخت. وانگهي، اختلاف نظر درباره ارزش‌ها از «سلايق مختلف» برمي‌آيد و اختلاف سلايق نيز ناشي از «تفاوت‌هاي جسماني» آدم‌هاست. جسم انسان‌ها با يکديگر فرق دارند و در برابر يک پديدة واحد، رفتارهاي مختلفي بروز مي‌دهند.103 (حتي اگر «جسم انسان» را درست بشناسيم، مي‌توان اين اختلاف سلايق را قبل از وقوع پيش‌بيني کرد.) بنابراين، تنها چيزي «ارزش» دارد که «منفعت مادي» داشته باشد و به کار «سودجويي» بشر بيايد. اينجا، تصوير «عقلانيت سرمايه‌داري» که مي‌گويد «ماترياليسم، واقعيت بنيادين جهان است»104 ظاهر مي‌شود و استاد حسن رحيم‌پور ازغدي، متفکر بزرگ معاصر، در کتاب بي‌نظيرِ عقلانيت نتيجه گرفته‌ است:
توماس هابز «زندگي» را مقداري حرکت عضلاني ناشي از تمايلات و شهوات دانسته و «ترک نفسانيت» را- به هر درجه- نامطلوب و بلکه ناممکن مي‌داند. آنچه براي هابز اصيل است، همانا اميال و غرائز است که عقل و اخلاق و افعال، همگي خود را با آن تطبيق داده و در خدمت آن در مي‌آيند. از هيوم تا بنتام و از استوارت ميل تا امروز، «دنياي ليبرال سرمايه‌داري» بر پاية اين «انسان‌شناسي» راجع به اخلاق، ارزش‌ها، فعل اجتماعي و عقلانيت سخن گفته است. هر رفتاري که اين اميال را برآورده‌تر کند، عقلاني‌تر و نيز اخلاقي‌تر است و جداي از اين قبله (ارضاء اميال و لذت‌طلبي)، نه «عقلانيت» مفهومي دارد و نه «اخلاق».105
پرفسور سي. بي. مکفرسون هم راي با استاد حسن رحيم‌پور ازغدي، اما با خرسندي زياد مي‌گويد از دل اين «انسان‌شناسي» و «سودانگاري» در فلسفة هابز، تصوير «جامعه سرمايه‌داري» بيرون مي‌آيد؛ جامعه‌اي که در آن «قيمتِ انسان» برابر با «قيمتِ قدرت او» است106 و ارزش و استحقاق «هر فردي» به وسيلة «بازار آزاد» قيمت‌گذاري مي‌شود:
الگوي ذهني هابز از جامعه، تنها با «جامعه سرمايه‌داريِ بازاري» انطباق دارد... جامعه‌اي که «همگان» در آن «همواره» براي «قدرت» با ديگران رقابت مي‌کنند. هر کسي مي‌کوشد برخي از قدرت‌هاي ديگران را به خود منتقل کند و يا در مقابل انتقال برخي قدرت‌هاي خود به ديگران مقاومت کند؛ و اين کار را نه با توسل به زور آشکار، بلکه به شيوه «بازاري» انجام مي‌دهد. در جامعه سرمايه‌داري «ارزش هر کس» معادل بهايي است که براي استفاده از قدرتش داده مي‌شود. جامعه‌اي که ويژگي اصلي آن «رقابت همگاني براي کسب قدرت» است، تنها در صورتي مي‌تواند تداوم يابد که در آن شيوه‌هاي قانوني و صلح‌آميزي براي انتقال برخي از قدرت‌هاي آدم‌ها به آدميان ديگر مهيا باشد. الگوي جامعه مورد نظر هابز چنين است و «الگوي بازار سرمايه‌داري» تنها الگويي است که چنين مقتضياتي را برآورده مي‌سازد.107
همان قدر که هابز در رويارويي با ارزش‌ها «نسبي‌گرا» بود، در مواجهه با عقلانيت بشر نيز «شکاکيت» به خرج مي‌داد و «قدرت عقل» را براي دستيابي به «جامعه مدني» و «حکومتي مقتدر» ضعيف مي‌دانست.108 در عوض خيال مي‌کرد با تکيه بر «احساسات» و «غرايز» مي‌توان ضعف عقل را پوشاند و مي‌گفت 2 عامل موجب رهايي بشر از يک «وضع طبيعي» نکبت‌بار است: عنصر «ترس»109 و اعمال «زور».110 اين‌ احساسات سبب مي‌گردند تا انسان‌ها با بستن «قرارداد اجتماعي» بر سر تاسيس يک «حکومت مقتدر» توافق کنند و به نفع آن از «حقوق طبيعي» خود دست بکشند،111 اما چالش همين جاست: کدام نظام سياسي صلاحيتِ سلب حقوق از شهروندان خود را دارد؟ پاسخ روشن است: فقط رژيم ليبرال سرمايه‌داري.
هابز معمار حاکميتي است که شيوة زندگيِ سرمايه‌داري را تضمين کند، نه نظامي که انسان‌هاي بورژوا را به جنگ با يکديگر بکشاند و «صلح مدني» را به خطر بيفکند.112 از اين رو به دنبال ساخت نظريه‌اي «کم هزينه» براي تضمين امنيت ثروتمندان رفت و گفت «آنها تنها بايد التزام به اطاعت از قوانين شخص حاکم را مادام که وي قادر به پاسداري از ايشان باشد، بپذيرند.»113 «قرارداد اجتماعيِ» هابز به يک «معامله تجاري» شبيه بود: «اين التزام، همانند قرارداد دراز مدتي است که بازرگانان براي تامين منافع و امتيازات خود منعقد مي‌کنند.»114
در واقع، طبقة بورژوازي/ سرمايه‌داري بايد حاکميتي را بر سر کار ‌آورد تا با اقتدارش حامي منافع اقتصاديِ اين طبقه باشد. شکلِ اعمال «قدرت مطلقة سرمايه‌داري» براي هابز چندان فرقي نمي‌کرد، هرچند به سبب مشيِ مصلحت‌انديشانة خود حامي پادشاهيِ خودکامه بود، اما در تفسير مکفرسون:
راه‌حلي که هابز [براي امنيت بورژوازي ] پيشنهاد مي‌کرد چه به واسطه حاکميت شاه و چه به واسطه حاکميت پارلماني به يک ميزان قابل اجرا بود.115
سرانجام هنگام صدمين سالگرد تولد هابز شکل کامل اين راه‌حل با «کودتاي سبز» سرمايه‌داران انگليسي در سال 1688.م به دست آمد و جان لاک به آن صورتِ فلسفي نويني بخشيد؛ «خواست ثروت به خواست قدرت» تبديل گشت و در عمل، «سلطنت سرمايه‌داري سکولار» به جاي «سلطنت مطلقة پادشاهي» نشست، اما پيش از «کودتاي سبز» بايد يک «کودتاي ايدئولوژيک» رخ مي‌داد؛ پروژه‌اي که در ايران نيز از سوي ليبرال‌ها تعقيب شد.
براي مطالعه ارجاعات وپانوشتها به نسخه چاپي کتاب «شاه کليد انگليسي» که در آينده نزديک (خرداد 1392) منتشر خواهد شد ، مراجعه فرماييد .
نویسنده: پیام فضلی نژاد
صفحه مطالب مرتبط: شاه کلید انگلیسی
گردآوری: هکران قلب ها ومغزها