فراماسون ها در درجات بالا، مخفیانه "بعل" را تحت نامی مخفی و غیرعادی می پرستند


سری مقالات"شاه کلید انگلیسی" فقط در همین پست آپدیت و به روز میشود


شاه کليد انگليسي (فصل دوم)
بازسازي فلسفه و جاسوسي آکادميک

جيمز اول، پادشاهي خودکامه نيز بود و اصول سلطنت مشروطه انگلستان را يکسره زير پا گذاشت. حميد عنايت در شرح شيوة حاکميت سياسي انگلستان در آن عصر مي‌نويسد:
جيمز اول و چارلز اول در زمان سلطنت خود، اصول [مشروطيت]را زير پا گذاشتند و با اين ادعا که حقوق پادشاه منشأ الهي دارد، استقلال قوه قضايي را از ميان بردند تا مردم از توسل به قانون در رفع بيداد، طرفي نبندند... حقوق شخصي را با حبس و توقيف خودسرانه مخالفان به خطر انداختند. اين بود که بيشتر مردم انگليس به مخالفت با خودکامگي شاه برخاستند.28
فرانسيس بيکن يکي از دولتمردان قدرتمند پادشاه براي تداوم استبداد سلطنتي به شمار مي‌رفت. آن چنان مورد علاقه جيمز اول بود که سال 1607 به سمت معاون دادستان کل انگلستان و 6 سال بعد به عنوان دادستان کل انگلستان منصوب شد، چون تجربه بيکن در سرکوب آزاديخواهان، آن هم در زماني که قوه قضائيه را فقط ابزاري براي اعمال قدرت مقام سلطنت مي‌ديدند، به کار شاه خودکامه مي‌آمد. جز حقوق درباريان و نجيب‌زادگان، حرمتي براي حقوق شهروندان نمي‌شناخت و در اين راه توماس هابزِ جوان، ديگر فيلسوف سلطنت‌طلب انگليسي و صاحب کتاب لوياتان، در مقام «منشي ويژه» به بيکن ياري مي‌رساند.29 اين نيز طنز تلخ تاريخ تمدن غرب است که بيکن، شوالية اومانيست‌ها و وارث مارتين لوتر، غلام حلقه به گوش پادشاه مستبدي بود که خود را صاحب حق الهي و سايه خدا بر زمين فرض مي‌کرد. البته، چنين تناقضاتي راه به تنيده شدن فلسفه ماکياولي در ذهن و جان فلاسفه غرب مي‌برد؛ چنانکه اکثر مورخان معتقدند انديشمندان بزرگِ عصر مدرن، همه شاگردان راستين نيکولا ماکياولي هستند.30
همين روحيه و رويه، بيکن را در سال 1616 و 1617 به مناصب مهمي چون «رايزن سلطنتي» و «مُهردار سلطنتي» رساند، اما بخت با او يار بود و سرانجام سال 1618 در 57 سالگي با فرمان پادشاه به صدارت عظمي برگزيده شد.31 جيمز اول صدراعظمي مي‌خواست که از يک سو در برابر تهديدات پارلمان - که آن هم در سيطره سرمايه‌داران بود- عليه دربار بايستد و از سوي ديگر چاره‌اي براي مبارزه با فرقة موسوم به پيرايشگران (اصلاح‌طلبان) بيابد. پيرايشگران که شعار «اصلاح مسيحيت» مي‌دادند، از يک سو «زياده‌روي جيمز در اعطاي امتيازنامه‌ها و انحصارهاي شاهانه به نور چشمي‌هاي نالايق» را برنمي‌تابيدند و معتقد بودند شاه بايد تحت نظارت مجلس عوام سلطنت کند. از سوي ديگر، خود بدعت‌هاي ديني عجيب و غريبي را گذاشتند که شاه به عنوان رئيس کليسا و طبق سنت آن روزگار زير بارشان نمي‌رفت. جيمز تهديد کرد «اگر پيرايشگران از خود سازگاري نشان ندهند، آنان را از کشور بيرون خواهد راند.»32 بيکن، اين سياست شاه را به خوبي اجرا کرد و در دومين سال صدراتش سبب مهاجرت پيرايشگران به آمريکا شد؛ هرچند چنين کاري خيلي زود مرگ سياسي صدراعظم را رقم زد.33


معنا و مبناي جاسوسي آکادميک
سال 1603 که جيمز اول بر تخت پادشاهي انگلستان نشست، حمايت از ماسون‌ها و فرقه رازآميز رز- صليبي را نيز در دستور کار خود گذاشت. ژاک شابو، تاريخ‌نگار رسمي فراماسونري، معتقد است که سياست شاه جديد تنها يک فرصت‌طلبي بود تا پايگاه خود را نزد متنفذين بريتانيا تقويت سازد،34 ولي ماسون‌ها فرصت‌طلب‌تر بودند و از اين رهگذر حوزه نفوذ خود را گسترش دادند. البته تا آن هنگام لژهاي فراماسونري شکل نگرفته بود. ماسون‌ها جلساتشان را اغلب در ميخانه‌ها برگزار مي‌کردند و براي تقدس بخشيدن به آنجا، روي زمين با گچ يک معبد نمادين رسم مي‌کردند. اين جلسات به ضيافت‌هاي اشرافي بيشتر شباهت داشت، اما شرکت‌کنندگان قسم ياد مي‌کردند در خارج از ميخانه نيز به گسترش آرمان‌هاي ماسوني همت کنند و رازدار باشند.35 سِرفرانسيس بيکن که در همان ميخانه‌ها اسرار خفيِ فرقه ُرز- صليبي را آموخت و به سلک ماسون‌ها پيوست،36 از نخستين سال سلطنت جيمز اول طرح بزرگ «بازسازي فلسفه» را ريخت؛ طرحي که نيم قرن بعد به تاسيس نخستين انجمن‌ انديشمندان فراماسونر انجاميد و از دل آن بزرگترين جامعه علمي جهان، يعني انجمن سلطنتي علوم طبيعي لندن، متولد گشت.37 بيکن ابتدا با نگارش مقالاتي، کل فلسفه سنتي اروپا را باطل اعلام کرد و سپس ‌گفت «ما نيازمند يک انقلاب بي‌رحمانه هستيم که بايد در زمينه افکار، روش کار و تتبعات ما صورت گيرد.»38 براي تحقق اين «انقلاب بي‌رحمانه» دست به دامن شاه شد و در نامه‌اي شگفت‌انگيز به جيمز اول برنامه‌اش را ارائه داد. در اين نامه، بيکن «وظيفه و عمل شاهانه» را تقويت اقتصادي طبقه‌اي به نام «جاسوسان علم» مي‌داند و مي‌نويسد:
همچنان که کارآگاهان و «جاسوسان دولت‌ها» در ازاي تحصيل اطلاعات پولي دريافت مي‌دارند، شما نيز براي اطلاع از مطالبي که ارزش دانستن دارد، بايد اجازه دهيد تا کارآگاهان و «جاسوسان علم» طبيعت پولي دريافت دارند؛ کساني که زواياي طبيعت را کشف مي‌کنند، بيشتر مستحق اين‌گونه مبالغ هستند.39
او به شاه تعهد داد که «اگر اعانة شاهانه به جاسوسان علم تعلق گيرد» بي‌ترديد انگلستان در مبارزه علمي پيروز خواهد شد.40 بيکن در کتاب ارغنون جديد با شرح اقسام سه‌گانه جاه‌طلبي‌هاي بشر، هدف اين مبارزه را ترسيم مي‌کند. مي‌نويسد نخستين جاه‌طلبي آن است که کسي بخواهد قدرتش را در وطن خود گسترش دهد و دوم آن که بخواهد قدرتش را بر ممالک ديگر تحميل کند. اين 2 نوع جاه‌طلبي را مبتذل و فاسد مي‌نامد و مي‌گويد تنها جاه‌طلبي‌اي مشروع و شريف است که در پي تسخير تمام جهان و طبيعت باشد.41 فکر تسخير جهان، او را به سوي «بازسازي فلسفه» کشاند تا ابزار حياتيِ اين مبارزه بزرگ را براي انگليسي‌ها فراهم سازد و نام اين کار را نيز «احياء کبير» گذاشت.42 بسياري با خواندن همين عقايد گفتند آهنگ بلوغ اروپا و تولد دانش نوين به گوش مي‌رسد، اما اين تازه آغاز ماجرا بود.
سال 1621، درست هنگامي که بيکن به سبب دفاع سرسختانه‌ از شاه در برابر انتقادات پارلمان بالاترين نشان سلطنتي را گرفت، ناگهان ضربه‌اي کاري بر سرش فرود آمد و متهم به رشوه‌خواري شد. البته چنان که ويل دورانت مي‌نويسد رشوه گرفتن عادت ديرينه بيکن بود، چون درآمد او کفاف هوس‌بازي‌هاي بي‌شمارش را نمي‌داد، اما اين‌بار پارلمان مصمم و يک صدا عليه صدراعظم به پا خاست. بيکن با فرستادن نامه‌اي ضمن «اقرار و بندگي عاجزانه به حضور شاه» همة جرائم خود را پذيرفت. صدراعظم را معزول و محکوم به جريمه‌اي سنگين و حبسي طولاني کردند، گرچه شاه به خاطر عشق جنسي و علاقه‌اش به بيکن، او را بخشيد.43
ويل دورانت تعبيري درباره فرانسيس بيکن دارد که اگر وارونه شود، درست است: «هر اندازه که بيکن در سياست جلو مي‌رفت، به اوج حکمت و فلسفه نيز نزديک‌تر مي‌شد.»44 در واقع، پايان دوره صدارت عظماي بيکن در حکومت انگلستان مقارن با آغاز دوره صدراعظمي او بر فلسفه فراماسونري بود و از کاري که «احياء کبير» مي‌ناميد، دست نکشيد. دوران خانه‌نشيني را که تا زمان مرگش 5 سال به طول انجاميد، يکسره صرف تحقيق و تحرير مسائل فلسفي کرد. مهم‌ترين اثر خود را در اين سال‌ها نوشت: رسالة آتلانتيس نو که به عقيدة ولز «بزرگ ترين خدمت بيکن به دانش جهان» است45 و همواره ستايش غرورانگيز فراماسونرها را برانگيخته، چون آرمانشهر آنان را به تصوير مي‌کشد.46 «آتلانتيس» جزيره‌اي آرماني است که در کتاب تيمايوس افلاطون وصف شده و بيکن آن را کشور آمريکا مي‌دانست. در آتلانتيس نو، نظرية «جاسوسان علم» مبناي ساخت «بهشت انگليسي» است؛ بهشتي مأمن و مأواي «رنسانس عظيم انساني» که «ملکوت انسان» است.47 اجزايش از باغ و بوستان تا بيمارستان منطبق با نشانه‌هاي ماسوني رسم شده، آئين کابالا (عرفان صهيونيستي) مشرب حاکم بر آن است و ساکنانش همه يهودي يا يهودگرا هستند. «سپاه شواليه‌هاي دانش» بر همه ارکان اين جزيره آرماني سيطره دارند و در مقر حکومت به نام خانه سليمان يا کالج کار 6 روزه فعاليت مي‌کنند. اين کالج که در نظر بيکن مانند پارلمان انگليس است، هر 12 سال يک‌بار جاسوساني را به خارج از جزيره مي‌فرستد تا ميان اقوام خارجي و تمدن‌هاي گوناگون زندگي کنند، زبان‌شان را بياموزند، از علم و فلسفه و صنايع آنان آگاه گردند و پس از بازگشت، کشفيات خود را به رهبران خانه سليمان گزارش دهند.48 اين کار آن‌قدر دنبال مي‌شود تا بهترين عناصر جهان در کمترين زمان ممکن به جزيره آتلانتيس انتقال ‌يابد. بيکن به اين «جاسوسان علم» لقب «بازرگانان نور» را نيز مي‌دهد و مي‌نويسد بازرگاني براي ما طلا، نقره، جواهر، ابريشم و... نيست. براي ما «دانش، قدرت است» و بايد به دنبال کسب اين قدرت رفت.49
براي مطالعه ارجاعات وپانوشتها به نسخه چاپي کتاب «شاه کليد انگليسي» که در آينده نزديک منتشر خواهد شد ، مراجعه فرماييد .

نویسنده: پیام فضلی نژاد
صفحه مطالب مرتبط: شاه کلید انگلیسی
گردآوری: هکران قلب ها ومغزها